سوگ حل نشده جمعی
مدتیست ایدهای تحت عنوان (سوگ حل نشده جمعی)، در ذهنم خطور کردهاست. بر این باورم که ایرانیان در ادوار تاریخ متحمل لطمات و صدماتی شدهاند، ولیکن نتوانستهاند عواطف غمبار همراه آن را حل و فصل کنند. از نشانههای سوگ حل نشده، غم پایدار و ویرانگریست که فرد را در فرآیند شدن، منفعل میکند، گویی چون شیئی درجامانده، در آن وضعیت تروماتیک حبس میشود. از حمله اعراب به ایران میتوان به عنوان یک نمونه اشاره کرد که هنوز همچون داغی تازه، ایرانیان را در خشمی ناکارآمد گرفتار کرده است. عرضم این است که ما نمیدانیم که چگونه باید سوگواری کنیم، مثلا لحظهای درنگ کنید در احوالات آن صاحب عزای نگونبخت که به جای سوگواری ناچار است رستوران را هماهنگ کند یا مثلاً متمرکز باشد که به مهمانان بدنگذرد. (سوگ حل نشده جمعی) میشود قصه ملتی که عزایشان را پای دیگ چلو حل و فصل میکنند، یا به هفته نکشیده مادر جوان از دست داده را به زور میبرد شمال که دیگر بس است چقدر گریه میکنی…؟!
حالا این روزها که داعش حمله میکند به خانه ملت و هموطنان ما را ترور میکند، باز هم جامعه در یک فقدان اجتماعی، در نیاز به گذران سوگ خود، باید شباهنگام از رسانه ملیش خندوانه ببیند. باری، این سوگ هم میرود که چون غمهای پیشین ایرانیان، به حجم اندوه و خشم دیرینه آنان اضافه کند.
از
حمیدرضا ساسانفر
دیدگاه خود را بنویسید