فرافکنی
یکی از قابل تاملترین تعاریف مربوط به فرافکنی که معمولا از آن غفلت میشود، آن است که فرد، بعد از آنکه احساسات و خصایصش را به خارج از خود (درمانگرش، همکارش، یا دوستش و …) فرافکنی میکند، یک شیوه تعاملی با آنچه خود ساخته است اتخاذ میکند، در واقع تعامل یا ارتباط با آنچه خودش از دیگری میبیند، نه آنچه دیگری واقعا هست. به طور مثال وقتی مراجع، بخش ضعیف درون خود را به سمت درمانگر فرا میافکند، از همان لحظه او خود را در رابطهای میبیند با یک فرد ضعیف. و از همین لحظه است که او برای ارتباط گرفتن با این فرد ضعیف لازم است الگوهای ارتباطی خاصی را اتخاذ میکند، که کمترین ارتباطی با واقعیت دارد. این الگوی ارتباطی ناکارآمد به هر ترتیبی حفظ میشود، مثلا تا جایی که درمانجو ترجیح میدهد به زعم خودش از یک رابطه درمانی که یک طرف آن به زعم او یک درمانگر ضعیف است، خارج شود، این الگو بارها در روابط دیگرش تکرار میشود و مانع جدی در مسیر رشد او خواهد بود. به این نکته توجه کنید که اگر او به همین منوال وجوه و خصایص ناکارآمد خود را به خارج از خود فرافکنی کند، او به جز آنکه همواره یک تصویر تحریف شده از دیگری دارد، تا چه اندازه دنیایی ناامن و ترسناک را تجربه خواهد کرد. دنیایی که خودش ساخته و جز خودش هم نمیتواند آن را تغییر دهد.
دیدگاه خود را بنویسید