مفاخره

شعرا در بعضی از ابیات خود، به مباهات به هنر و کردارشان می‌پردازند. مثلا حافظ می‌گوید:
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب
تا سرزلف سخن را به قلم شانه زدند

سعدی می‌گوید:
دُر می‌چکد ز منطق سعدی به جای شعر
گر سیم داشتی بنوشتی به زر سخن

فردوسی نیر می‌گوید:

بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند

مقاله‌ی بسیار خوب و دقیقی آقای مهدی فیاض و همکارشان با عنوان (مفاخره، جلوه‌ای از نقد شعر در ادبیات فارسی) به رشته‌ی تحریر درآورده‌اند که بسیار خواندنی است. من هم در ادامه آن را برای مطالعه در همین کانال قرار می‌دهم. با خواندن این مقاله در می‌یابیم که مفاخره به صرف یک تحسین یا شاید بیان خودشیفتگی شاعر نیست.  من هم به مفاخره اینگونه فکر می‌کنم که اگر حافظ، سعدی یا فردوسی به هنرشان نبالند، چه کسی پس این حق را خواهد داشت؟ به گمانم هنر این شاعران اتفاقا در این است که وقتی زبان به مفاخره می‌گشایند، دقیق و به حق است. به عبارت دیگر جای تردید نیست که جز راستی و درستی نمی‌گویند. عمیق‌تر که نگاه می‌کنم در می‌یابم که هر انسانی لازم است که بتواند  موقعیت و جایگاه خود را بشناسد و در جایی که رواست از زبان بر مفاخره و تحسین خویش کوتاهی نکند. به جلسه‌ی تراپی بنگریم. به گمان من مراجع نیاز دارد بتواند از تمایز در مبالغه یا تحریف در توانایی یا استعدادهای خود در برابر  بیان دقیق توانایی و دستاوردهای خود اگاه باشد. این امکان، همان مسیر درمان شرم است. حتی وقتی از او به جا و دقیق تعریف می‌کنند و او را تحسین می‌کنند نسبت به آن گشوده باشد و با تواضع فرهنگی خاصی که می‌شناسیم آن را به تعارف برگزار نکند و رد نکند. تبصره‌ی این موضوع صرفا نگرانی از ابژه‌ی حسادت دیگران شدن است، جایی که می‌دانیم ممکن است آماج خشم یا نفرت دیگری حسود قرار بگیریم، پس به مدد عقل و تدبیر، در اینجا خاموشی رواست وگرنه دیگر چه لزومی به این همه سیاه‌نمایی و بیان نقص و مورد خواهد بود؟

حمیدرضا ساسان فر

1 فروردین 1404

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.