گاهی به درمانجویانم حسادت می کنم

?گاهی به درمانجویانم حسادت می کنم، وقتی به این راحتی ۲۰۰ دلار برای هر جلسه روان درمانی به من پرداخت می کنند. به خاطر پولش فعلا پیش روانشناس نمی روم، دخترم می گوید که پدر خسیسی هستم. اگر پیش روانشناس رفتم در این مورد با او صحبت می کنم. مدتی قبل با کشیش محله مان گپی زدم، کاملا رایگان، کلی سبک شدم، به نظرم با وجودی که کارش فقط سکوت بود ولی به خوبی همین یک کار را هم ایفا می کرد. راستش را بخواهید هنوز دقیقا نمی دانم که چرا به درمانجویانم حسادت می کنم، فکر کنم به خاطر اینکه آنها درمانگری مثل من دارند. شاید اگر کسی را پیدا می کردم که کارش شبیه خودم بود، جلساتم را پیش او شروع می کردم ولی حتما از او تخفیف می گرفتم، به هر حال ۲۰۰ دلار زیاد است. زنم به می گوید خودشیفته بدبخت! البته که این طرز صحبت توهین آمیز است، اگر پیش روانشناس رفتم حتما در این مورد با او گپ خواهم زد. فعلا پیش کشیش ها می روم، محض تنوع هرهفته کلیسایی را که می روم عوض می کنم. یک روز ظهر، زمانی که داشتم به یکی از کلیساهای وسط شهر می رفتم یکی از مراجعینم را دیدم که هم زمان داشت از کلیسا بیرون می آمد تا من را دید فورا سلام کرد و پرسید که اینجا چه کار می کنم، خیلی دستپاچه گفتم: میخواهم بروم دستشویی! خنده ریزی کرد و رفت. نمیدانم چرا انقدر هول شده بودم، یادم می آید که تا مدتها خواب میدیدم که میخواهم بروم دستشویی و مراجعم نشسته و از من ۲۰۰ دلار ورودی میگیرد، البته پولی به او نمی دهم تا اینکه از ترس از خواب می پرم.
ای کاش به جای اینکه روانشناس بودم، درمانجو بودم. می دانم که درمانجو بودن شغل نیست، ولی من مدتهاست که به خوبی فهمیده ام که همه نمی توانند به روانشناس مراجعه کنند. من واقعا از این جهت به درمانجویانم حسادت می کنم.

حمیدرضا ساسان فر، ۲۴ اردیبهشت ۹۵

دیدگاه‌ها

پیام . د

۲۹ تیر ۱۳۹۶ - ۰۲:۳۲

چه خوش گفت نیچه ی پاک زاد : هرچه درک بیشتر از زندگی داشته باشی رنج بیشتری خواهی برد! نقل به مضمون!

پاسخ

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.