فکر کنم آن قدر می دانم که دچار ملال بشوم و آن قدر می دانم که گاهی لبخندی نثار همین ملال کنم. زانوهایم را بغل میگیرم و آن را بر روی شن های ساحل آن قدر فرو …
ماهی ها در آکواریوم گاهی به سرعت حرکت می کنند و گاهی به سرعت حرکت نمی کنند. گاهی از کنار هم می گذرند و گاهی از کنار هم نمی گذرند. گاهی چیزی می خورند و گاهی چیزی …
من در کودکی پدرم را از دست دادم، اولین فرزندم نیز در اولین سالگرد تولدش جان باخت. از همان زمان بود که پیوسته هستی برایم بی اعتماد و بی اعتمادتر شد. به دنبال چیزی بودم که برای …
تابعیتم رو لغو کردم، بعد رفتم سراغ همه ی مدارک تحصیلیم. اونها رو به همراه شناسنامه ام سوزوندم… دیگه هیچ چیزی نداشتم که در قالب اون خودم رو تعریف کنم، نه شناسنامه ای، نه مدرک تحصیلی و …
قرقرک موس رو بردم بالا، بعد اوردم پایین. چند تا نوشته ی معمولی از بچه ها خوندم. دوباره رسیدم به همان جایی که قبلا بودم. دوباره رفتم از اول شروع کردم، این بار یکی یه چیزه خنده …