قرقرک موس رو بردم بالا، بعد اوردم پایین. چند تا نوشته ی معمولی از بچه ها خوندم. دوباره رسیدم به همان جایی که قبلا بودم. دوباره رفتم از اول شروع کردم، این بار یکی یه چیزه خنده دار نوشته بود، اون یکی هم از آدمی که تازگی باهاش آشنا شده بود حرف می زد. این دفعه چندم بود که با یکی آشنا می شد. دوباره رسیدم به همان جایی که بودم و دوباره برگشتم از اول شروع کردم. چند بار این کار رو تکرار کردم. چشمام درد گرفته بود. نگاه به نوار آبی بالا کردم و سعی کردم تصور کنم اگه زرد میشد چه شکلی می شد، پلک هام رو روی هم گذاشتم و نفهمیدم که کی خوابم برد. بیدار شدم و دوباره از اول شروع کردم.
.
.
۲۰ آبان ۹۲
پوچ نامه (۱)
8 شهریور 1395
دیدگاه خود را بنویسید